اینجا درگاهی است برای اینکه دیگران لغزش ها و کوتاهی های ما درباره ی خودشان را ببخشند.
درگاهی نورانی برای بخشیده شدن، گذشت و چشم پوشی از لغزش های مسافران زمین که به حکم طبیعت خاکی، سرشار از ضعف ها و نیازها و خطاهای جسمانی اند.
شما هم میتوانید در این درگاه خدمات زیر را دریافت فرمایید
من از تمامی کسانی که که در طول زندگی خود به انها چه عمدا چه سهوا خواسته یا ناخواسته ظلمی کرده ام یا حقی خورده ام طلب عفو وحلالیت دارم. وخواهش دارم از این بنده حقیر بگذرید
سلام من در محرم امسال در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۳ حوالی ساعت ۹ الی ۱۰ شب، تقریبا نزدیک حسینیه ریحانه الحسین، با یک تیبا طوسی با شماره پلاک "**و*** ایران ۱۰" حین ورود به کوچه، به چراغ عقب سمت چپ ماشین باسرعت خیلی کم (کمتر از ۱۰ تا) برخورد کردم. کلی وایسادم تا صاحب ماشین از راه برسد اما پارک کرده بود و رفته بود، و سر پیچ هم پارک کرده بود. کاغذ و خودکار نداشتم که برای ایشان شمارمو بنویسم تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که از شماره پلاک عکس گرفتم و سپس ۴ ۵ بار ماشین ایشون رو چک کردم اما اثری از زدگی یا برخورد ندیدم، ماشین خودم را نیز چک کردم اما چیزی نشده بود. به طور کلی اتفاق خاصی نیوفتاده بود.
حلالم کنید اما با اینحال باز هم اگر فکر میکنید که خسارت دیده است من آن را میپردازم و جبران مالی میکنم.
کلاس پنجم ابتدایی بودیم مدرسه ایراندخت که سر کوچه کلاه فرنگی (البته مدرسه الان تخریب شده و شاید اسم کوچه عوض شده باشه) زهرا خانم پدر نداشتن و یادم نیست سر چه موضوعی با اینکه ۱۱ سال بیشتر نداشتیم من بهش گفتم فکر میکنی چون بابات مرده هرکاری میخوابی میکنی (یه همچین بحثی) با هم قهر کردیم تا چندماه بعد موقع امتحان دادن نزدیک هم بودیم، پاکن لازم داشت و اجباراً از من گرفت و گفت چرا منو به خاطر نداشتن پدر مسخره کردی شاید من نمیخواستم بقیه بدونن من پدر ندارم. خیلی شرمنده شدم و جوابی نداشتم بدم. بعداز آشتی کردیم و همون سال ما از اون محل رفتیم. من دیگه ازشون خبری ندارم تا الان که ۵۶ ساله هستیم. اگر این پیام رو دید منو حلال کنه و برای جبران و رضایتش حاضرم... التماس دعا
سلام وقت بخیر
در زمانی که آقای مخبر به عنوان معاون اول شهید رئیسی معرفی شدند فقط در ذهنم گذشت ایشون نمیتوانند آن گونه که شایسته شهید بزرگوار هست عمل کنند بعد از گذشت یکسال بازهم این مورد برای من مطرح بود در حالیکه شهید بزرگوار از پیگیری های مجدانه ایشان در زمینه های مختلف صحبت می کردند. یک روز با همسرم در این مورد حرف میزدیم که ایشان اندازه من ناامید نبودند. من متاسفانه زود قضاوت کردم و الان به حدی به این بزرگوار ارادت دارم که برایشان بسیار دعا می کنم ایشان در بزنگاه جوری دولت را اداره کردند جوری در پشت ولایت حرکت کردند که من واقعا شرمنده شأن بودم و هستم با هیچ زبانی و هیچ عملی قادر به عذرخواهی نیستم ولی دوست دارم به خاطر تفکر نادرستم من را حلال کنند. ان شا الله به امید ظهور حضرت مهدی علیه السلام همگی عاقبت به خیر شویم ان شا الله
سفری به کشور هند داشتم حدود ۱۶ یا ۱۵ سال پیش داخل اتوبوس از یک شهر به شهر دیگر در حال عبور بودیم که وسط جاده اتوبوس در ترافیک توقف کرد پسر بچه ای وارد شد و یک دسته گردنبند سنگی رو به ما نشان داد من در حال تماشای گردنبندها و انتخاب بودم که اتوبوس حرکت کرد و پسر بچه پیاده شد و گردنبندها دست من ماند .حالا پول اون گردنبندها به دوش من مانده هرچند که غیر عمد و بدون هیچ اختیاری این اتفاق افتاد متاسفانه.
بنده حدود ۱۷ سال پیش با یک ماشین کخ پارک بود تصادف کردم انقدر ترسیدم که بدون توقف محل را ترک کردم فقط میدونمماشین مشکی بود و در محله مرزداران اطراف ماه بانو
دبگه هیچ اطلاعات و نشانی از شخص و خودرو ندارم
من طی سالهای حدود ۹۰تا ۹۸در مدرسه کوثر منطقه ۱۸ معاون آموزشی و مدیر بودم .خدا شاهده که تمام توانم را بکار بستم تا مدرسه و دانش آموزان آن در سطح منطقه جز خوبان و بهترینها باشند ولی میخواهم از تمام دانش آموزان و همکاران و اولیا حلالیت بطلبم اگر حقی یا دینی بر گردن من دارند حلال بفرمایند و یا هر طور که بفرمایند برای جبران در خدمت هستم .ان شاءالله خداوند همه ما را قرین آمرزش الهی و از یاران امام زمان قرار بدهد .
سلام.سال ۸۰تا۸۵ دقیق سالش یادم نیست توی شهرستان بهبهان یک اموزشگاه دنا بود و من فقط یک جلسه کلاس ریاضی رفتم که وسط ان هم دبیرریاضی اقای ناصری بدلیلی ازکلاس خارج شدن ولی من یادمه وقتی از کلاس رفتیم هزینه اون یک جلسه رو به اموزشگاه پرداخت نکردم ودیگه هم نرفتم و اون اموزشگاه کمی بعد جمع شد کلا .لطفا اگر کسی اطلاع از کادر و مدیریت یا اقای ناصری دبیرریاضی شهر بهبهان داره بمن اطلاع بده این مورد رو جبران کنم ممنون.
ایشان سال 1393 در مدرسه ندای زهرای تهران، میدان هروی، مسئول بوفه بودند و من دانش اموز انجا، مبلغی به ایشان بدهکار هستم که میخواهم به ایشان پرداخت کنم. پسر ایشان دانش اموز دبستانی چند خیابان پایین تر از میدان هروی بودند
در ماجرای انتخابات 15 تیر 1403، درباره اقایان پزشکیان یک استوری گذاشتم که بعدا فهمیدم واقعیت نداشت، فردی با نام Sobahn با پروفایل مشکی ساده استوری ام را دیده بودند، به همه ی بینندگان استوری ام توانستم پیام بدم که استوری اشتباه بوده الا ایشان که نتوانستم پیدایشان کنم و اطلاع رسانی کنم